حزب اللهی تو امامزاده ميشاشه ! مردم ميريزن سرش د بزن ! حزب اللهی ميگه بابا نزنيد شاشبند شده بودم آقا بهم شفا داد.
یه پیر زنه از حج داشته بر میگشته، تو فرودگاه یک بطری ویسکی از تو کیفش پیدا میکنن،
بهش میگن مادر شما سنی ازت گذشته این توی کیفت چیکار میکنه؟
پیر زنه میگه مادر جون من که نمیتونم با این پاهام دور خونه خدا هفت دور بچرخم
یه پیک از این ویسکی میخورم خونه خدا هفت بار دور سر من میچرخه.
یه دختره از یک آخوند میپرسه حاج آقا میشه من با دوست پسرم بخوابم؟ حاج آقا میگه استغفروالله، دختره میپرسته حاج آقا میشه من با یک غریبه بخوابم؟ حاج آقا میگه نعوذ بالله، دختره میگه حاج آ قا میشه من با شما بخوابم؟ حاج آقا میگه بسم الله!
یه خارجی میره مسجد میبینه مسلمونها دارن رکوع میکنند، میگه اینها دارن چکار میکنن؟ یکی بهش میگه اینها دارن کون همدیگه رو بو میکنن این یکی از رسمهای ماست.
یه آخونده میره حج، میخواسته سنگ بزنه به اون یارو ستونه، سنگهاش تموم میشه، شروع میکنه به فحش خوار مادر دادن.
یه پاسداره میره به یه آخونده میگه، ببخشید حاج آقا با کفش میشه نماز خوند؟ آخونده میگه نه برادر، طرف برمیگرده میگه ولی من دیروز خوندم!
برای دیدن کاریکاتورهای سران رژیم روی عکس بالا کلیک کن
یه بسیجیه زنگ میزنه به دوست دخترش میگه باباتو بپیچون باهم بریم نماز جمعه....یه آخونده توی اتوبوس نشسته بوده، از راننده میپرسه، آقا شما که تمام روز توی راه هستین و مسافرت و این ور اون ور، از کجا میفهمید بچه شما واقعا بچه شماست؟ راننده به یارو یک نگاه میکنه بعد میگه والله یه دو سه سال صبر میکنیم تا بزرگ بشه، اگر شبیه خودمون بود که هیچی، اگر نبود میفرستیمش حوزه علمیه !
یه بسیجیه داشته بادمجون پوست میکنده
میگه یا امام زمان، یکاری کن توش موز باشه
میگن احمدی نژاد میخواد فرق از وسط باز کنه
چون میخواد بین شپش های نر و ماده فاصله ایجاد بشه تا تکثیر نشوند.
محمد گفت، خواندن نمیدانم!
جبرئیل گفت حالا بخوان!
پیامبر گفت نمیتوانم!
جبرئیل گفت بابا جان، به نام پروردگارت بخوان!
پیامبر گفت نمیتوانم!
جبرئیل گفت برو آقاجون ردی، شهریور بیا. قبل از انقلاب با تیغ ریش میزدن
بعد از انقلاب با ریش تیغ میزنن
خداوند به حضرت ابراهیم دستور میدهد که اسحاق را قربانی کند، حضرت ابراهیم چاقو را تیز میکند و همه چیز آماده میشود، ناگهان از خداوند پیغام میرسد، ابی جون لبخند بزن شما در مقابل دوربین مخفی هستی.
یه بسیجیه میره داروخانه میگه ببخشید آقا شربت شهادت دارید؟ دارو فروش میگه نه ولی شیاف ولایت داریم میخوای؟
یه حزب اللهی از یکی میپرسه ببخشید قبله کدوم طرفه؟ طرف جواب میده اینور، حزب اللهی میگه خیلی باید برم؟
یه یارو میره 6 لیتر خون میده حالش بد میشه، بهش میگن چرا اینقدر زیاد خون د ادی احمق؟ میگه آخه مردم شعار میدن تا خون در رگ ماست خامنه ای رهبر ماست.
به یه بابایی روز قیامت میبرند جهنم، میپرسه چرا؟ میگن 125/37 نماز قضا داشتی، یارو میگه 125 یه چیزی، تقسیم بر 37 اش دیگه چیه؟، جواب میدن، اون سینوس زاویه انحرافت از قبله است.
یه بسیجیه عکاسی باز میکنه، برای اینکه کارش بگیره تو تبلیغش مینویسه ظهور امام زمان در 3 دقیقه.
یکبار شخصی نخ اسکناس ده تومانی را میکشد، شورت مدرس می افتد، بسیجی ها شاکی میشوند میخواهند به شخص حمله کنند، شخص میگوید، به خدا اگر نزدیک بیایید نخ هزار تومنی رو میکشم ها!
یه پاسداره میره حرم امام رضا میبینه یه دختر خوشگل تو بخش خواهران ایستاده، میره نزدیک میبینه دختره داره میگه، امام رضا به من قیافه خوشگل دادی، پدر مادر خوب دادی، مال دادی اموال دادی، یه شوهر خوب فقط مونده که بدی، پاسداره خودشو پرت میکنه وسط میگه امام رضا هل نده، هل نده خودم دارم میرم پیشش...
به یک آخونده میگن، شما از خودت کون گشاد تر دیدی تاحالا؟ میگه آره، اونهایی که به من میگن التماس دعا حاج آقا!
یه بابایی میره پیش یک آخوند، میگه حاج آقا من یک مشکلی داشتم اومدم پیش شما حلش کنید... من یک دختر میشناسم که خیلی خوشگل و پولدار هست ولی از خانواده غیر مذهبی و مشروب خور و ربا خواری هست، یه دختر هم میشناسم که مومنه هست اما بیسواد و زشته... به نظر شما کدومشون رو خواستگاری کنم؟ آخونده میگه، شخصی رفت پیش امام صادق و از این چرت و پرتها و بالاخره گفت لکن از لحاظ شرعی آن خواهر مومنه در اولویت میباشد و شما ایشان را نکاح کنید اما شماره تلفن آن یکی خواهر را نیز در اختیار ما بگذارید.
غضنفر ميره تلويزيون رو روشن ميكنه كانال 1 يه آخوند داشته صحبت ميكردهكانال 2، 2 تا آخوند داشتن بحث ميكردنكانال 3 يه برنامه داشته با عنوان سمينار روحانيون حوزه علميه كانال چهار ميزنه ميبينه سمينار روحانيون شهر تهرانه 200-300 تا آخوند توشنكانال 5 ميزنه ميبينه سمينار سراسري كشوري روحانيونه كه 20000-30000 نفر آخوند شركت كردن... يه دفعه غضنفر داد ميزنه:آهاي سكينه هوي زود اون نفت و بيار لونشونو پيدا كردم........
یه بابایی وسط بیابون نیاز به تخلیه پیدا میکنه. به سوی شمال می ایسته و شروع به ادرار کردن میکنه، بعد چند ثانیه به خودش میگه "وای یادم رفت رو به قبله نباید ادرار کرد" بعد 90 درجه میچرخه و به سمت غرب به ادرار کردن ادامه میده بعد با خودش میگه من وسط بیابون از کجا معلوم قبله این طرف نیست؟ باز هم 90 درجه میچرخه و به سوی جنوب به ادرار کردن خودش ادامه میده، بعد از یک مدتی میگه خوب عربستان جنوبه دیگه، نکنه دارم به سمت کعبه ادرار میکنم؟ بنابر این 90 درجه دیگه هم میچرخه و باز به ادرار کردنش ادامه میده، بعد ناگهان به ذهنش میاد که "مگه من قطب نما دارم که از اولش فکر میکردم دارم رو به شمال ادرار میکنم؟" بعد به این نتیجه میرسه که در این چهار چرخشی که انجام داده قاعدتا یکبار به سمت قبله ادرار کرده، بعد طرف شاکی میشه و شروع به چرخیدن ساعت گرد میکنه و به 360 درجه ادرار میکنه و فریاد میزنه "ای من شاشیدم به این دین که نباید به سمت قبلش شاشید!"
يك روز يك دستگاه دروغ سنج توي ايران مي يارن براي اندازه گيري صداقت سران مملكتي. رفسنجاني مي گه من فكر مي كنم فقيرترين ريس جمهور كشور بودم دستگاه بوق ميزنه خاتمي مي گه من فكر مي كنم راستگو ترين ريس جمهور بودم دستگاه بوق مي زنه خامنه اي مي گه من فكر مي كنم دستگاه بوق مي زنه
يه روز یه خبر نگار داشته با يه يارو مصاحبه ميكرده ازش ميپرسه به نظر شما قتل هاي زنجيره اي رو كي انجام داده؟يارو ميگه، من نميدونم والله، ولي ايشالله هركي انجام داده اون يكي دستشم چلاق بشه
از يک بسیجی میپرسند "تعریف خداوند چیه؟" بسیجیه یکم فکر میکنه(تخیل میکنه) بعد میگه! نماینده ولی فقیه در کائنات!